جدول جو
جدول جو

معنی حسب حال - جستجوی لغت در جدول جو

حسب حال
حسب الحال، برای مثال ترک چنگی چو در ز لعل افشاند / حسب حالی بدین صفت برخواند (نظامی۴ - ۷۰۷)، حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند / محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند (حافظ - ۳۷۰)
تصویری از حسب حال
تصویر حسب حال
فرهنگ فارسی عمید
حسب حال
(حَ بِ)
وقایعروز. حوادث جاریه. احوال کنونی. حسب حالت، شعری که شاعر در وقایع حاضره گوید:
یکی ترانه درانداز حسب حال که هست
خدایگان را فردا نشاط سنگ انداز.
مختاری.
امروز یاد خواهم کردن زحسب حال
یک داستان که دهر چنان داستان نداشت.
مسعودسعد.
پادشاه را حسب حال بطبعآرد. (چهار مقاله).
گوش کن حسب حال خاقانی
گرچه او ژاژ بیشتر خاید.
خاقانی.
هرچه دارد ضمیر خاقانی
در غمش حسب حالی افتاده است.
خاقانی.
من چه گویم حسب حال خود کند
عالم الاسرار گیتی آفرین.
خاقانی.
ترک چنگی چه درّ ز لعل افشاند
حسب حالی بدین صفت برخواند.
نظامی.
گزارندۀ حرف این حسب حال
ز پرده چنین مینماید خیال.
نظامی.
و آنگه ز قصاید جمالت
کاموخته ای ز حسب حالت.
نظامی.
قصه شد گفته حسب حال اینست
مال دارم بسی جمال اینست.
نظامی.
به حسب حال من پیش آورد ساز
بگوید آنچه من گویم بدو باز.
نظامی.
یاران صفت مقال گفتند
ویشان همه حسب حال گفتند.
نظامی.
گفتمش چیست گفتۀ عطار
گفت پند است و حسب حالی چند.
عطار.
حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند.
حافظ
لغت نامه دهخدا
حسب حال
احوال کنونی، حسب حالت، وقایع روز
تصویری از حسب حال
تصویر حسب حال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسب الحال
تصویر حسب الحال
مطابق حال و وقایع روز، در علوم ادبی شعری که شاعر در بیان اوضاع و احوال بگوید، حسب حالت
فرهنگ فارسی عمید
(حُبْ بِ)
رجوع به حب شود
لغت نامه دهخدا
(حَ بِ لَ)
حسب حال. رجوع به حسب حال شود:
زین جنس یکی نه بلکه صد بیش
میگفت به حسب حالت خویش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
خوشحال، سرحال، کنایه از ثروتمند:
یک چند گاه داشت مرا زیر بند خویش
گه خوب حال و باز گهی بینوا شدم،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حَجْ جا)
ابن علی قمی ثقه. او راست: ’الجامع فی ابواب الشریعه’. (ذریعه ج 5 ص 27)
لغت نامه دهخدا
صاحب حسب. دارای حسب و شرافت
لغت نامه دهخدا
تصویری از حسب الحال
تصویر حسب الحال
چنانکه باید باندازه حال در خور حال، حوداث جاریه: (بپایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی - بصددفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی) (سعدی) توضیح در بیت فوق حسب الحال بسکون سین استعمال گردیده و آن همان حسب الحال بفتح سین میباشد که در فارسی بسکون سین هم تلفظ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسب دار
تصویر حسب دار
دارای حسب و شرافت
فرهنگ لغت هوشیار
بیوگرافی، حسب حال، سرگذشت، شرح حال، واقعه نویسی، گزارش احوال، سرگذشت نویسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
حسنًا
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
Welloff
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
bien loti
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نعل اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
wohlhabend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
부유한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
خوشحال
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
ধনী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
tajiri
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
裕福な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
заможний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
עשיר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
संपन्न
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
รวย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
обеспеченный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
bien acomodado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
benestante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
bem de vida
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
富裕的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
zamożny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوب حال
تصویر خوب حال
welvarend
دیکشنری فارسی به هلندی